loading...
وبسایت تفریحی آی ار فان
reza15 بازدید : 131 پنجشنبه 03 بهمن 1392 نظرات (0)

چقدر سخته دل تنگ صدایی باشی که قول دادی هیچوقت دیگه مزاحمش نشی !

 

 

 

تو چه میفهمی از روزگارم ؟ از دلتنگیم ؟
گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم ، میفهمی فقط خوابت را ؟!

 

 

 

دلتنگیم را برای تو با مداد کودکیم مینویسم که هیچ گاه دروغ نمی گوید 

 

 

 

هرگاه  دل تنگ شدم یادت ارامم کرد،و هروقت یادت کردم دلتنگ شدم…

 

 

 

چقدر دورتر از احساسم ایستاده ای! از این فاصله تو، حتی صدایم را نمی شنوی چه برسد به دلتنگی! میخواهمت ولی
دوری... خیلی خیلی دور ! نه دستم به دستانت میرسد ، نه چشمانم به نگاهت...

 

 

 

ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﮓِ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﻮﺩِ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ
ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ!

 

 

 

وقتی تو نیستی
چقدر دل تنگ می شوم
گاهی خیلی زیاد
و این دلتنگی می بردم تا ترس
یک ترس دائمی
که نکند این دلتنگی ها همیشگی بشود

 

 

 

گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست میداری
ساده میگویم
برگرد
دلتنگتم

 

 

 

درطول یک سیگار...
رویای یک دیدار...
اینجا سکوت محض...
دلتنگی بسیار...
بهت و فراموشی...
فکر هم آغوشی...
خاکستر و تکرار...
در طول یک سیگار

 

 

 

این پیام تقدیم به کسے که دیدن لبخندش پایان همه ے دلتنگے هاے دنیاست...

 

 

 

دلتنگیهایم را به بند می کشم شاید روزی لایق گریبانت شوند ...

 

 

 

دلتنگى چیست؟
یادگارى از آنان که دوستشان داریم و از ما دورند.

 

 

 

یه عالم حس دلتنگی
ب سمت پنجره میره
صدایی داره انگار
سکوت رو از کوچه میگیره
دروغ نیس آره میشناسم
صدای حرکت پاتو
دارم از کوجه میگیرم
نسیم عطر موهاتو

 

 

 

دلخوری هایم ، دلتنگی هایم و تمام اشکهایم بماند برای بعد
تنها به من بگو با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت ؟

 

 

 

 

 

 

 

ایمان می آورم به دوستی و صداقت قاصدک! روزهاست که، صدایم را شنید…
نگاهم را خواند..
محبتم را
فهمید..
غصه هایم راگریست..
خوشی هایم را خندید..
و همه شان را رساند به دور دستهای خاکستری! این روزها، بیشتر از
همیشه، قاصدک را میخوانم! و "تو" امروز هرچه قاصدک دیدی، جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید…

پرواز را دوست دارم
وقتے
از ارتفاعات لبانت
به عمق آغوشت سقوط میکنم
چه سقوط دلنشینے
راستے میدانستے
پرواز را تو یادم دادے

 

 

 

بودنت کوتاه ترین وجود در دنیای کوچکم بود . . .
اما سکوتت بلند ترین غریبانه ی دوست داشتنت . . .
شکستنم تمام حرف هایم را به نیش میکشد . . .

 

 

 

عزیزترین آدمهای دنیا مثل قطعات پازل میموننداگه نباشند نه جاشون پر میشه نه چیزی میتونه جاشونوبگیره ... مثل ...

 

 

 

چشمان تو
آیه هایی آسمانی اند
که پیامبری سر به هوا
سالهاست گمشان کرده است ...

 

 

 

سر به هوا نیستم اما چشم به آسمان دارم
حال عجیبی ست دیدن همان آسمان که "شاید" تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای!!!

 

 

 

هرچه لباس می پوشم
افاقه نمی کند ...
نبودنت کنارم
زمستان سختی است ...

 

 

 

شاید بگذرم از تو اما حساب لبهایت از تمام توجداست ... الکی ست مگر؟ من ازآن لبها "دوستت دارم" شنیده ام ...

 

 

 

بیا هر دو باشیم ... تا نقض کنیم برای همیشه ... یکی بود و یکی نبود قصه ها را ...

 

 

 

اگه خواستی غم هاتو تو ی خرابه چال کنی!
لازم نیس دنبال خرابه بگردی
من خودم خرابتم

 

 

 

نباشی ...
دلم که هیچ ...
دنیا هم تنگ میشود ...

 

 

 

چشم ها را شستم جور دیگر دیدم
بازهم فرقی نداشت
توهمان بودی که باید دوست داشت

 

 

 

اى دوست!
تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى!
تا تو هستى زندگى باید کرد...

 

 

 

اخم ها و غیرت های بیش از حد تو بالا ترین لذت دنیاست ای بهانه ی تمام لوس شدن های من!!
"دوستت دارم"

 

 

 

دوست دارم مثل خواب باشم برایت ، که دستانت را بگیرم
و تو را به سرزمین رویاهایت ببرم

 

 

 

بیا با پنجه راه برویم...
روی تن این دنیا...
بگذار خواب بماند...
نفهمد از قانونش گریخته ایم و،
دل باخته ایم...!

 

 

 

دستهای شفا بخشت را به من بده
شاید باز هم فرصتی باشد
برای
بوییدن عشق

 

 

 

خیلی سخته بخاطر کسی که دوسش داری ...

همه چیز رو از سر راهت خط بزنی!!!

بعد بفهمی خودت تو لیستی بودی که ...

اون بخاطر یکی دیگه خطت زده!

 

 

 

صحبتی از فاصله نیست
صحبتی از مهر و وفاست
شاید این فاصله ها
محک عاطفه هاست

 

 

 

فقط باش...

همین که هستی کافیست..!!

دور از من...!!

بدون من...!!

چه فرقی میکند؟؟؟

گل میخری!!

خوب است، برای من نیست؟؟، نباشد!!!

همین که لباسمان زیر یک آفتاب خشک میشود، همین که آسمانمان یکیست کافیست...

 

 

 

آرزو بکن با من
که اگر خواست زمستان برود
گرمی  دست تو اما باشد
آرزو کن با من
ما ی ما من نشود
سایه ات از سر  تنهایی من کم نشود...

 

 

 

من بودم
تو
و یک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد...

 

 

 

یکی باید باشد که ادم را صدا زند..........!
به نام کوچکش صدا کند......!
یک جوری که حال ادم را خوب کند...!
یک جوری که هیچکس دیگر بلد نباشد..!
یکی باید ادم را بلد باشد...!!!

 

 

 

چترها را باید بست ...

زیر باران باید رفت ...

فکر را ... خاطره را ...

زیر باران باید برد ...

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت ...

دوست را زیر باران باید دید ...

عشق را زیر باران باید جست ...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 297
  • بازدید ماه : 129
  • بازدید سال : 9,973
  • بازدید کلی : 47,100